|
پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : ساوالان
هنگامی که آوازه کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد سکوت داغی است بر زبان سایه ها باز هم یادت شرری می شود بر قامت باران های اشک این جا میان غم آباد تنهایی به امید احیای خاطره ای متروک روزها گریبان گیر آفتابم و شب ها دست به دامن مهتاب نمی گویم فراموشم نکن هرگز ولی گاهی به یاد آور رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش.... نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |